دل نوشته ها

تا تو نگاه می کنی ، کار من اه کردن است/ای به فدای چشم تو، این چه نگاه کردن است

دل نوشته ها

تا تو نگاه می کنی ، کار من اه کردن است/ای به فدای چشم تو، این چه نگاه کردن است

پاییز

پاییز

از چهره طبیعت افسونکار
بر بسته ام دو چشم پر از غم را
تا ننگرد نگاه تب آلودم
این جلوه های حسرت و ماتم را
 پاییز ای مسافر خک آلوده
در دامنت چه چیز نهان داری
جز برگهای مرده و خشکیده
دیگر چه ثروتی به جهان داری
جز غم چه میدهد به دل شاعر
سنگین غروب تیره و خاموشت ؟
جز سردی و ملال چه میبخشد
بر جان دردمند من آغوشت ؟
در دامن سکوت غم افزایت
اندوه خفته می دهد آزارم
آن آرزوی گمشده می رقصد
در پرده های مبهم پندارم
پاییز ای سرود خیال انگیز
پاییز ای ترانه محنت بار
پاییز ای تبسم افسرده
بر چهره طبیعت افسونکار 

                                         فروغ فرخزاد  

خیلی سخته

خیلی سخته

خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بود یادگاری
صبح بلند شی و ببینی که دیگه دوسش نداری
خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای آشتی
بی وفا شه اون کسی که جونتو واسش گذاشتی
خیلی سخته تو زمستون غم بشینه روی برفا
می سوزونه گاهی قلب و زهر تلخ بعضی حرفا
خیلی سخته اون کسی که اومد و کردت دیوونه
هوساش وقتی تموم شد بگه پیشت نمی مونه ...
خیلی سخته اون که می گفت واسه چشات می میره
بره و دیگه سراغی از تو و نگات نگیره
خیلی سخته تا یه روزی حرفهای اون باورت شه
نکنه یه روز ندامت راه تلخ آخرت شه
خیلی سخته که عزیزی یه شب عازم سفر شه
تازه فردای همون روز دوست عاشقش خبر شه
خیلی سخته که دلی رو با نگات دزدیده باشی
وسط راه اما از عشق یه کمی ترسیده باشی...
خیلی سخته توی پاییز با غریبی آشنا شی
اما وقتی که بهار شد یه جوری ازش جدا شی...
خیلی سخته واسه ی اون بشکنه یه روز غرورت
اون نخواد ولی بمونه همیشه سنگ صبورت ...
خیلی سخته اونکه دیروز تو واسش یه رویا بودی
از یادش رفته که واسش تو تموم دنیا بودی
خیلی سخته بری یک شب واسه چیدن ستاره
ولی تا رسیدی اونجا ببینی روز شد دوباره
خیلی سخته که من و تو همیشه با هم بمونیم
انقدر عاشق که ندونن دیوونه کدوممونیم 

                                          مریم حیدرزاده

نمی دانم

نمی دانم

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی , ترا با لهجه گلهای نیلوفر صدا کردم

تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ ارزوهایت دعا کردم

پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های ابی احساس

تو را از بین گلهایی که در تنهایی ام روئید, با حسرت جدا کردم

و تو در پاسخ ابی ترین موج تمنای دلم گفتی

دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی

و من تنها برای دیدن زیبایی ان چشم

تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم

همین بود اخرین حرفت

ومن بعد از عبور تلخ و غمگینت

حریم چشم هایم را بروی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید واکردم

نمی دانم چرا رفتی

نمی دانم چرا , شاید خطا کردم

و تو بی انکه فکر غربت چشمان من باشی

نمی دانم کجا , تا کی , برای چه,

ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید

و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت

وبعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد

وگنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت

تمام بالهایش غرق در اندوه غربت شد

وبعد از رفتن تو اسمان چشم هایم خیس باران بود

وبعد از رفتنت انگار کسی حس کرد من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت

کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد

و بعد از رفتنت دریا چه بغضی کرد

کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد

و من با انکه می دانم تو هرگز یاد من را با عبور خود نخواهی برد

هنوز اشفته چشمان زیبای توام

برگرد !!! 

                                   مریم حیدرزاده

یک سبد ارزوی کال

یک سبد ارزوی کال 

کاشکه یه روز با همدیگه سوار قایق می شدیم

دور از نگاه ادما هر دومون عاشق می شدیم

کاش  اسمون با وسعتش تو دستامون جا می گرفت

گلای سرخ دلمون کاش بوی دریا می گرفت

کاش تو هوای عاشقی لیلی و مجنون می شدیم

باد که تو دریا می وزید ما هم پریشون می شدیم

کاش یه ماهی قشنگ برای ما فال می گرفت

برامون از فرشته ها امانتی بال می گرفت

با بال اون فرشته ها تو اسمون پر می زدیم

به شهر بی ستاره ها به ارومی سر می زدیم

شب که می شد امانت فرشته ها رو میدادیم

چشمامونو می بستیم و به یاد هم می افتادیم

کاشکه تو دریای قشنگ خواب شقایق می دیدیم

کاشکه می شد نیمه ی شب با همدیگه دعا کنیم

خدای اسمونا رو با یک زبون صدا کنیم

بگیم خدای مهربون ما رو زهم جدا نکن

هرگز به عشق دیگری مارو تو مبتلا نکن

کاش مقصد قایق ما یه جای دور و ساده بود

که عکس ماه مهربون رو پنجرش افتاده بود

کاش اونجا هیچ کسی نبود یه وقتی باتودوست بشه

تو نازنین من بودی مثل حالا تا همیشه

کاشکه به جزمن هیچ کسی اینقد زیاددوست نداشت

یا که دلت عشق منو اول عشقاش می گذاشت

کاش یه پرنده بودی و من واسه تو دونه بودم

شک ندارم اون موقع هم اینجوری دیوونه بودم

کاش تو ضریح عشق تو یه روز کبوتر می شدم

یه بار نگام می کردی و اون موقع پر پر می شدم

کاش گره دستامونو این سرنوشت وا نمی کرد

کاش هیچ کدوم ازمادوتا هیچ دوستی پیدا نمی کرد

کاش که می شد جدایی رو یه جایی پنهون بکنیم

خارای زرد غصه رو از ریشه ویرون بکنیم

کاش که با هم یه جا بریم که ادماش ابی باشن

شباش مثه تو قصه ها زلال و مهتابی باشن

کاشکه یه روز من و تو رو تو دریا تنها بذارن

تو قایق ارزوها یه روز ما رو جابذارن

اونوقت با لطف ماهیا دریا رو جارو بزنیم

بسوی شهر ارزو بریم و پارو بزنیم

بریم یه جا که ادماش بر سر هم داد نزنن

بخاطر یه بادبادک بچه ها فریاد نزنن

بریم یه جا که دلها رو با یک اشاره نشکن

بچه ها توی بازیشون به قمریا سنگ نزنن

جایی که باید بریم پشت در زندگیه

عادت مردمش فقط عشقه و اشفتگیه

چشمامونو می بندیم و با هم دیگه می ریم سفر

یادت باشه هرجا می ری منو با رویاهات ببر

یادت باشه اینجا هوا غرق یه دلواپسیه

اما از اینجا که بریم فقط گل اطلسیه

ترو خدا منو بدون شریک شادی و غمت

مثل همیشه عاشقت مثل گذشته مریمت 

                                                                             مریم حیدرزاده